English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2985 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
dead duck <idiom> U در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
provisions of a contract U شرایط قرار داد
second best theory U نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
To stipulate. U شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
qualifies U صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
qualify U صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
advantaged U کسیکه در شرایط بهتری از لحاظ اجتماعی و یا مادی قرار دارد
ineligibly U بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
qualificatory U واجد شرایط کننده
unconditional U دستوری که کنترل را از یک بخش برنامه به دیگری منتقل میکند , بدون بستگی داشتن به وقوع شرایط ی .
to live like animals [in a place] U در شرایط مسکنی خیلی بد زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
farraginous U تلفیق کننده کلیه شرایط واخلاقهای متفاوت وجنسهای مخالف
bargaining chip U عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
bargaining chips U عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
in a spot <idiom> U درمشکل قرار داشتن
decision U دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
decisions U دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
sites U قرار داشتن مستقر بودن
hold down <idiom> U تحت کنترل قرار داشتن
sited U قرار داشتن مستقر بودن
site U قرار داشتن مستقر بودن
To be in the ring (arena). U تو گود بودن ( درمتن قرار داشتن )
prepossess U تحت تاثیرعقیده یامسلکی قرار دادن قبلا تبعیض فکری داشتن
let down <idiom> U ناامید
chill U ناامید
chills U ناامید
disappointed U ناامید
anti blush tinner U ماده رقیق کننده ایکه به کندی خشک میشود و در شرایط رطوبت زیاد برای جلوگیری از التهاب لعاب روی سطح بکار میرود
frustrate U ناامید کردن
to snuff out U ناامید کردن
grig U ناامید کردن
disheartened U ناامید-مایوس
frustrating U ناامید کردن
frustrates U ناامید کردن
have a fit <idiom> U ناامید شدن
caban U طرز قرار گرفتن پایه هابصورت هرمی برای نگه داشتن بال بالای بدنه
dynamic condition U شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation U شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
beside one's self <idiom> U خیلی ناامید یا هیجان زده برای انجام کاری
constant speed drive U چرخدندهای با ضریبهای متغیر که برای ثابت نگه داشتن دور قسمت گردنده بین دو سیستم گرداننده و گردنده قرار میگیرد
freeware U نرم افزار که بدون هزینه دراختیار مصرف کننده قرار داده میشود برنامه رایگان رایگان ابزار
accent mark U علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignments U میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignment U میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
postures U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
surface mount technology U روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
writ of error U قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
BNC connector U متصل کننده فلزی استوانهای شکل با هسته مسی که در انتهای کابل Coaxial قرار دارد و برای اتصال کابل ها به هم اسفاده میشود و با فشار دادن و چرخاندن استوانه فلزی دور دو سوزن قفل کنند و و صل میشود
classifies U در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classify U در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifying U در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
conditions U شرایط
terming U شرایط
termed U شرایط
the conditions U شرایط ان
terms U شرایط
term U شرایط
payment terms U شرایط پرداخت
qualify U واجد شرایط
makings U شرایط لازم
qualifies U واجد شرایط
marginal conditions U شرایط نهائی
suitable conditions U شرایط مناسب
eligible U واجد شرایط
sufficient conditions U شرایط کافی
usual conditions U شرایط معمول
qualifications U شرایط لازم
conditions of use U شرایط کاربرد
ambient conditions U شرایط محیطی
shipping terms U شرایط حمل
terms of shipment U شرایط حمل
requirements U شرایط لازم
terms of trade U شرایط معامله
Russian roulette <idiom> U شرایط پرخطر
competition conditions U شرایط رقابت
qualified U واجد شرایط
competitive conditions U شرایط رقابت
initial condition U شرایط اولیه
liner terms U شرایط خط کشتیرانی
fair play U شرایط برابر
requirements of the credit U شرایط اعتبار
conditions of purchase U شرایط خرید
conditions of contract U شرایط قرارداد
actude conditions U شرایط حاد
standard temperature and pressure U شرایط استاندارد
spring conditions U شرایط بهاری
condition of readiness U شرایط امادگی
standard condition U شرایط استاندارد
implied terms U شرایط ضمنی
implied terms U شرایط تلویحی
terms of trade U شرایط مبادله
necessary conditions U شرایط لازم
tight spot <idiom> U شرایط سخت
normal temperature and pressure U شرایط استاندارد
normal temperature and pressure U شرایط متعارفی
conference terms U شرایط کنفرانس
terms of payment U شرایط پرداخت
credit terms U شرایط اعتبار
adverse factors U شرایط نامساعد
conditions of (the) competition U شرایط رقابت
admission requirements U شرایط پذیرش
boundary conditions U شرایط مرزی
light conditions U شرایط نور
boundary conditions U شرایط حدی
terms and conditions U ضوابط و شرایط
mutual terms U شرایط متقابل
actude conditions U شرایط شدید
standard conditions U شرایط متعارفی
standard temperature and pressure U شرایط متعارفی
qualification U وضعیت شرایط
working conditions U شرایط کار
stability conditions U شرایط ثبات
tropical condition U شرایط گرمسیری
dis qualified U فاقد شرایط
final cinditions U شرایط پایانی
qalified U واجد شرایط
qulifications U واجد شرایط
plateaus U شرایط پایا
ball game U شرایط وضعیت
existing circumstances U شرایط موجود
ball games U شرایط وضعیت
bona fide U واجد شرایط
disadvantage U شرایط نامساعد
settlement terms U شرایط پرداخت
disadvantages U شرایط نامساعد
qualification U واجد شرایط
given conditions U شرایط معینه
second order conditions U شرایط ثانوی
equilibrium conditions U شرایط تعادل
no bed of roses <idiom> U شرایط سختوبد
ballistic conditions U شرایط بالیستیکی
present conditions U شرایط فعلی
average conditions U شرایط عادی
average conditions U شرایط متوسط
delivery terms U شرایط تحویل
emergency conditions U شرایط اضطراری
conditions U شرایط اوضاع
plateaux U شرایط پایا
given conditions U شرایط معلوم
plateau U شرایط پایا
settlement terms U شرایط تسویه
final cinditions U شرایط فینال
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
countershaft U محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
other things being equal U اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
through the mill <idiom> U تجربه شرایط مشکل
conditions of sale U شرایط اساسی معامله
machining requirments U شرایط براده برداری
qualified U واجد شرایط لازمه
tight squeeze <idiom> U شرایط سخت تجاری
feudatory U تابع شرایط تیول
to impose conditions U با شرایط سنگین بارکردن
qualified U دارای شرایط لازم
second order conditions U شرایط مرتبه دوم
circumstance U شرایط محیط اهمیت
ineligibility U فقدان شرایط لازم
volcanism U شرایط و خصوصیات اتشفشانی
make a difference <idiom> U شرایط را عوض کردن
possessing the necessary qualifications U واجد شرایط لازم
turn the tables <idiom> U عوض کردن شرایط
unqualified U فاقد شرایط لازم
quantified U واجد شرایط شدن
it does not s. the condition U واجدان شرایط نیست
quantifies U واجد شرایط شدن
ineligible U فاقد شرایط لازم
quantify U واجد شرایط شدن
Recent search history Forum search
2Some of my translations are missing !
1WHAT IS THE MEANING OF HANANEH
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
1ما با شرایط می سازیم
1اصلاح ترجمه
1confinement factor
1معنی lead lag compensator
4express, overexpression
1nonconversation
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com